ابوالمؤید بلخی
اَبوالْمؤَیَّدِ بَلْخی، شاعر و نویسندۀ سدۀ 4 ق / 10 م و از نخستین تدوینكنندگان شاهنامه. از جزئیات زندگی و تحصیلات وی اطلاعی در دست نیست، اما پارههای باقیمانده از گرشاسب نامۀ وی (نك : تاریخ سیستان، 35-37) و نیز موضوعاتی که در شاهنامه بدانها پرداخته (نک : عنصرالمعالی، 4؛ مجمل التواریخ، 2؛ ابن اسفندیار، 1 / 60)، حاكی از آن است كه او روایات و اساطیر پهلوی را میشناخته و كتابهای بندهشن، خداینامه یا سیرالملوك را دیده بوده و با زبان، واژگان و اصطلاحات پهلوی آشنایی كامل داشته است (نك : بهار، سبكشناسی، 2 / 22-24).
ابوالمؤید با دربار سامانیان ارتباط داشت و گاه به مدح امرای این خاندان میپرداخت و كتاب عجایبالبدان خویش را نیز به نام ابوالقاسم نوح به منصور (حك 365-387 ق / 976-997 م) نگاشت (ابوالمؤید، 1؛ نیز نك : عوفی، 2 / 26؛ اوحدی، 33).
آثـار
1. عجایب البلدان. این كتاب به نامهای عجایب الاشیاء، عجایب الدنیا، هفت اقلیم و عجایب بر و بحر نیز شهرت دارد (ابوالمؤید، 1، 57؛ تاریخ سیستان، 13؛ مركزی، خطی، 16 / 295). در آغازِ نسخهای از این كتاب كه اكنون در كمبریج هست، نام عجایب الاشیاء و در پایان آن عجـایب الدنیا آمده است (نك : ابوالمؤید، همانجاها). به نظر میرسد كه این كتاب نام خاصی نداشته و عناوین مذكور، از سوی كاتبان یا مؤلفان تذكرهها و مورخان به آن داده شده باشد. نسخههایی از این كتاب در كتابخانهها موجود است (استوری، II(1) / 123-124؛ مركزی، مكیروفیلمها، 141؛ همان، خطی، همانجا؛ نفیسی، حواشی، 195-196؛ قزوینی، 6 / 35). افزون بر اینها ملك الشعرا بهار نیز نسخهای از آن در اختیار داشته است كه تفاوتهایی با نسخۀ كمبریج دارد (مثلاً نك : ابوالمؤید، 1؛ بهار، همان، 2 / 19). ظاهراً اصل كتاب از میان رفته و مؤلفی دیگر در تحریری جدید مطالبی بر آن افزوده است؛ چه اولاً برخی واژههای عربی یا مفردات و تركیبات پارسی مربوط به سدۀ 4 ق به بعد در آن راه یافته؛ ثانیاً برخی از رویدادهای مربوط به سالهای 562، 606، 613 و 617 ق در این كتاب دیده میشود (همانجا؛ صفا، تاریخ ادبیات، 1 / 618؛ مركزی، همانجا). مؤلف دوم كه ظاهراً از اهالی مراغۀ آذربایجان بوده، چیزهایی از عجایب المخلوقات نجیب همدانی، مسالك و ممالك، تاریخ سلطان محمود و نیز برخی از مشاهدات خویش را بر آن افزوده است (همانجا).
2. شاهنامه. این اثر كه در زمرۀ نخستین شاهنامههای منثور بوده و از آن با عنوان شاهنامۀ بزرگ (بلعمی، 133) و شاهنامۀ مؤیدی (ابن اسفندیار، 1 / 60) یاد شده است، اكنون در دست نیست. اگر گرشاسپ نامه را بخشی از این كتاب بشماریم، تنها بخش برجای مانده از آن همان پارههایی از گرشاسب نامه است كه در تاریخ سیستان آمده (نك : ص 35-37)
در منابع موجود نخستین كس كه بدین شاهنامه اشاره كرده، بلعمی است (همانجا). از این رو، میتوان گفت كه تاریخ تقریبی تألیف آن به پیش از 352 ق باز میگردد (صفا، همان، 1 / 611). محمد نوری عثمان بر آن است كه حتی تألیف شاهنامه به اشارۀ بلعمی، وزیر سامانیان، صورت گرفته است (ص 314). بلعمی و پس از او برخی دیگر از تاریخنویسان در نگارش آثار خود، به ویژه در بخشهای مربوط به اساطیر ایران، از شاهنامۀ ابوالمؤید بهره جستهاند (نك : عنصرالمعالی، نیز مجمل التواریخ، ابناسفندیار، همانجاها؛ فصیح، 2 / 137؛ عثمان، 321). مؤلف مجمل التواریخ عنوان برخی از فصول این شاهنامه را نیز كه از آنها در تألیف كتاب خویش بهره برده، ذكر كرده است (همانجا). برخی از فصول این شاهنامه و روایات و داستانهایی كه دربارۀ پهلوانان اسطورهای و شاهان در این اثر آمده ــ مانند اخبار آغَشِ وهادان (از پهلوانان عهد كیخسرو)، كی شكن (برادرزادۀ كیكاووس)، گرشاسب و نوادگان او، نریمان و سام ــ یا در شاهنامۀ ابومنصوری و شاهنامۀ فردوسی نیامده، یا به اختصار از آنها سخن گفته شده است (صفا، همانجا، حماسهسرایی، 97- 98؛ بهار، همان، 2 / 23-24، «نامهای ... »، 2 / 226؛ خالقی، 403؛ عثمان، 306، 310). برپایۀ آنچه مؤلف تاریخ سیستان دربارۀ «اخبار نریمان و سام و دستان» و «حدیث رستم» و شاهنامۀ فردوسی آورده (ص 7)، شاید بتوان حدس زد كه فردوسی بیش از ابوالمؤید به رستم پرداخته است.
منابع كهن در این با كه گرشاسب نامه بخشی از شاهنامه بوده، یا كتابی مستقل، آگاهی دقیقی به دست نمیدهند. صاحب مجمل التواریخ در انجا كه به ذكر منابع خویش میپردازد، گرشاسب نامه را از دیگر آثار ابوالمؤید چون اخبار نریمان و سام جدا كرده و آن را در كنار نام فرامز نامه و اخبار بهمن ... آورده است (همانجا؛ نك : عثمان، 322)، اما این نیز روشن نیست كه آیا فرامرز نامه، اخبار بهمن و قصۀ كوش پیل دندان، از آثار ابوالمؤید بوده است، یا نه؟ (همانجا). از سوی دیگر بلعمی در «پادشاهی بیوراسب» هنگامی كه از سرانجام جمشید سخن میگوید و اعقاب وی را بر میشمرد، گرشاسب را نیز جزو ایشان ذكر میكند و میگوید سرگذشت آنان را ابوالمؤید بلخی در شاهنامۀ بزرگ خویش آورده است (همانجا). از این روی بیتردید شاهنامهای كه بلعمی از آن با صفت «بزرگ» یاد میكند، اخبار گرشاسب را نیز در برداشته است (نك : تقیزاده، 79؛ صفا، همانجا؛ نفیسی، «ابوالمؤید ... »، 133)
به رغم تفاوتهای شاهنامۀ ابوالمؤید با شاهنامۀ فردوسی، برخی از پژوهشگران برپایۀ قراینی چند، چون ذكر داستان اشكش (آغش) در شاهنامۀ فردوسی و شباهت نسب گرشاسب و شكل تدوین داستان لهراسب در روایت فردوسی با شاهنامۀ ابوالمؤید، احتمال دادهاند كه فردوسی از شاهنامۀ ابوالمؤید نیز بهره جسته باشد (نك : عثمان، 323-327؛ بهار، «نامهای»، 2 / 225-227). همچنین احتمال دادهاند كه اسدی طوسی (ه م) نیز از گرشاسب نامۀ ابوالمؤید بهره گرفته باشد (صفا، تاریخ ادبیات، 1 / 616؛ نفیسی، حواشی، 200؛ قس: خالقی، 403-404)
3. یوسف و زلیخا، از آثار منظوم ابوالمؤید است. تنها مأخذی كه از این اثر یاد كرده، منظومۀ یوسف و زلیخاست (ص 19) كه به خطا سرایندۀ آن را فردوسی دانستهاند (نك : مینوی، 95-125). سرایندۀ این منظومه از ابوالمؤید بلخی به عنوان نخستین كس كه داستان یوسف و زلیخا را به نظم كشیده، یاد میكند (همانجا). از ابیات منظومۀ یوسف و زلیخای ابوالمؤید چیزی برجای نمانده است، اما سروری (2 / 655) و تتوی (1 / 766) بیتی از ابوالمؤید آوردهاند كه صفا احتمال داده است از منظومۀ یوسف و زلیخای او باشد ( تاریخ ادبیات، 1 / 402).
افزون بر آثار یاد شده، ابیاتی نیز از اشعار ابوالمؤید در تذكرهها و فرهنگهای لغت به عنوان شواهد شعری آمده است (نك : رادویانی، 26؛ لغت فرس، 61، 62، 70، جم ؛ عوفی، 2 / 26؛ نخجوانی، 144، 169، جم ؛ اوحدی، 33؛ تتوی، سروری، همانجاها).
مآخذ
ابن اسفندیار، محمد، تاریخ طبرستان، به كوشش عباس اقبال، تهران، 1320 ش؛ ابوالمؤید بلخی، عجایب البدان، نسخۀ خطی كتابخانۀ كمبریج، شم (12)102؛ اوحدی بلیانی، تقیالدین، عرفات العاشقین، نسخۀ خطی كتابخانۀ ملی ملك، شم 5324 ؛ بلعمی، محمد، تاریخ، به كوشش محمدتقی بهار، 1356 ش؛ همو، «نامهای پادشاهان و دلیران ایران»، بهار و ادب فارسی، به كوشش محمد گلبن، تهران، 1351 ش؛ تاریخ سیستان، به كوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314 ش؛ تتوی، عبدالرشید، فرهنگ رشیدی، به كوشش محمد عباسی، تهران، 1337 ش؛ تقیزاده، حسن، «شاهنامه و فردوسی»، هزارۀ فردوسی، تهران، 1362 ش؛ خالقی مطلق، جلال،« گردشی در گرشاسب نامه»، ایران نامه، تهران، 1362 ش، س 1، شم 3؛ رادویانی، محمد، ترجمان البلاغه، به كوشش احمد آتش و محمدتقی بهار، تهران، 1362 ش؛ سروری، محمدقاسم، مجمع الفرس، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1340 ش؛ صفا، ذبیحالله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1363 ش؛ همو، حماسهسرایی در ایران، تهران، 1363 ش؛ عثمان، محمد نوری، «خداینامهها و شاهنامههای مآخذ فردوسی»، جشننامۀ محمد پروین گنابادی، به كوشش محسن ابوالقاسمی، تهران، 1352 ش؛ عنصرالمعالی، كیكاووس، قابوس نامه، به كوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1364 ش؛ عوفی، محمد، لباب الالباب، به كوشش ادوارد براون، لیدن، 1903 م؛ فصیح خوافی، مجمل فصیحی، به كوشش محمود فرخ، مشهد، 1340 ش؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به كوشش ایرج افشار، تهران، 1363 ش؛ لغت فرس، منسوب به اسدی طوسی، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1356 ش؛ مجمل التواریخ و القصص، به كوشش محمد تقی بهار، تهران، 1318 ش؛ مركزی، خطی؛ همان، میكروفیلمها؛ مینوی، مجتبی، «یوسف و زلیخا»، فردوسی و شعر او، تهران، 1346 ش؛ نخجوانی، محمد بن هندوشاه، صحاح الفرس، به كوشش عبدالعلی طاعتی، تهران، 1355 ش؛ نفیسی، سعید. «ابوالمؤید بلخی»، شرق، تهران، 1309 ش، دورۀ اول، شم 3؛ همو، حواشی و تعلیقات بر قابوسنامه، تهران، 1366 ش؛ یوسف و زلیخا (نك : مل )؛ نیز:
Storey, C. A., Persian Literature, London, 1958; Yûsu f and Zalîkhâ, ed. H. Ethé, Amsterdam, 1970.